برگی از تاریخ فراه : نویسنده: عبدالرحمن وقار "جوینی"/ قسمت دوم
 
فراه داټ کام
خبری، فرهنگی، اجتماعی، معلوماتی و...

برگی از تاریخ فراه

150 سال قبل

خاطرات محققین غربی

نویسنده: عبدالرحمن وقار جوینی/ قسمت دوم.

        در ادامه خاطرات کاپیتان اوئن اسمیت، تبصره کوچکی را لازم میدانم، که این سفرنامه در زمان پادشاهی امیرشیرعلی خان نوشته شده، و هدف از بازتاب دوباره آن دوچیز است اول اینکه ما از جزئیات تاریخ کشور خود بدلایل متعدد چندان مطلع نیستیم بد نیست اگر با نشر اینگونه سفرنامه ها از جزئیات حیات اجتماعی و سیاسی آنزمان خویش آگاهی یابیم، و دوم اینکه ما خود را در آئینه بیگانه ببینیم، و بدانیم که آنها چه برداشت و قرائتی از حقایق آنزمان برما ارائه می نمایند که پیوسته به گذشته است.

بلاخره به اردوگاه خود که در زیر قلعه لاش و به فاصلۀ حدود ربع میل از آن بر پا شده بود، رسیدیم. رودخانه از نزدیکی اردوگاه می گذشت. با رسیدن ما، سردار احمدخان به دیدار ژنرال سرفردریک گلداسمیت آمد و در چادر ژنرال پذیرفته شد. سردار، مردی خوش آیند بود، چهره اش تا حدودی شبیه روباه و حدود 55 ساله بنظر می آمد ریش رنگ شده و چشمان نافذش وی را بسیار جوانتر از آنچه بود نشان میداد. وی نوۀ شاه پسندخان معروف، پسر عبدالرسول خان و داماد ابراهیم خان چخانسور است. او ملاقات کانلی با پدربزرگش را بخوبی به خاطر می آورد که 30 سال پیش صورت گرفته بود، خود وی با کانلی (یا بقول سردار باخان علی) صحبت کرده و کانلی به وی یک تلسکوپ هدیه کرده بود که از کابل برایش فرستاده شد. او هم تلسکوپ را به پدر زن خود در چخانسور داده بود. سردار احمد خان، خانیکوف و میسیون او را هم بخاطر می آورد و می گفت که خانیکوف و هیات همراهش ترسیدند به سیستان بروند ولی به بَندان و نِه مسافرت کردند، سردار احمدخان از امیر قائن متنفر امیرشبانه آدم می فرستاد و به افراد سردار می گفت که اگر به امیر ملحق شوند غذای خوب و امنیت و مراقبت کافی در انتظار آنها خواهد بود با این ترفند ها حدود 2000 خانوار به قلمرو امیر مهاجرت کردند و اکثر زمین های زراعی بدون کشت و توجه خالی با قی ماند. خیلی از دهات نیز کاملاً متروکه شدند و اکنون بیش از 1000 خانوار با سردار باقی نمانده اند. سردار فکر میکرد که اگر بتوان امنیت آنها را در مقابل تهاجمات قشون امیر قائم کرد تمام مهاجرین باز خواهند گشت. سردار همچنین تائید کرد که امسال آب فراه رود خیلی دیر جاری شده است.

ظاهراً جریان پرآب رودخانه تا حدود دوماه دوام آورد و سپس به تدریج فروکش می کند با وجود فقری که داشت سردار سعی میکرد تا آنجا که می تواند مایحتاج اردوی ما را تأمین کند وی می گفت که مانند میرعلم خان نیست او با دختر ابراهیم خان چخانسور ازدواج کرده بود. سکنۀ این حدود برای ابراهیم خان ارزش و احترام فروانی قائل بوده و او را بزرگترین جنگجو و شکارچی آن حدود و صفحات می دانستند اما همه میدانستند که ابراهیم خان مردی نیست که بتواند در مجلس یا پارلمان شرکت کند زیرا فن بیان ندارد و در سخن گفتن بی ملاحظه و در رفتار و کردار خشن و نتراشیده است. وی به بنگ و چرس و سائر مخدرات معتاد بود و با استعمال آن کاملاً دیوانه و غیر قابل کنترول می شد. از نقل قول ها و حکایت های مختلفی که در سیستان شنیدیم شکی باقی نماند که وی قاتل دکتر فوربس است. فریه نیز روایت و شرح جنایت او را از زبان خود سردار علی خان نقل کرده است که کاملاً صحت دارد با وجود این روایت فریه از طرز رفتار ابراهیم خان بعد از کشتن فروبس و بلاهای که بر سرجسد وی آورده چندان با واقعیت مطابقت ندارد.

 

 بود و به او کینه می ورزید. سردار می گفت که سال گذشته به دلیل حیله های امیر قائن، از افراد تابع وی بیش از دو سوم کاسته شدند.

تبصره از من ( سردار ابراهیم خان که از سرداران معروف سیستان در همان زمان بود، دکتر فروبس انگلیسی را می کشد و مطابق روایت ها جسد او را در میان آبِ جوش می اندازد که این کافران گوشت و استخوان شان از طلا است چرا که از یکطرف آنها ثروتمند هستند و از طرفی رنگ روشن و موهای زردشان دلیل بر این است که در وجودشان طلا بکار رفته است. اما ابراهیم خان بعد از کارهای زیادی که بر سر جسد این خارجی می آورد یقین می کند که وجود این خارجی خالی از طلا است.)

در رابطه به جزئیات قتل فوربس، ما به این نتیجه رسیدیم که شرح خانیکف از ماجرا تقریباً صحیح است و بدون شک زمانی که ابراهیم خان تیر مرگ آور را به طرف دکتر فوربس شلیک کرد تحت اثر بنگ بود. در لاش گفتند که شاه پسند خان دکتر فوربس را از رفتن پیش ابراهیم خان منع کرده و به دکتر گفته بود که ابراهیم خان مردی مست و دیوانه است و قطعاً وی را خواهد کشت و دکتر نباید به او اطمینان کند، فوربس اصرار به رفتن می کند و شاه پسند خان از او می خواهد که نامه ای نوشته و در آن اعلام کند که این سفر برعهدۀ خود دکتر است. بعداً به دکتر اجازۀ رفتن داده و می گوید که خونش به گردن خودش می باشد. حال چگونه فریه این ماجرا را به سردار علی خان مربوط کرده معلوم نیست. در این جا اسمیت به شرح زندگی سردار ابراهیم خان بعد از کشتن دکتر فوربس می پردازد و پسران ابراهیم خان که چون مربوط به بحث ما در مورد خاطرات نامبرده از جوین نیست صرفنظر شد و بقیه و سفرنامه را در شماره بعد پی می گیریم.

ادامه دارد...

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب